باور، همدلی و تلاش؛ سه پله تا مدال طلای تیمی در هفدهمین المپیاد علمی دانشجویان علوم پزشکی کشور
ماهان بابائی : برای اهداف و آرزو ها فقط تلاش نکن، برایشان زندگی کن؛ "بهترین" از دل سختیها زاده میشود.
این مصاحبه به منظور آشنایی بیشتر با تجربهها، انگیزهها و دیدگاههای برگزیدگان المپیاد علمی دانشجویان علوم پزشکی انجام میشود. هدف ما این است که مسیر موفقیت شما الهامبخش سایر دانشجویان باشد.
لطفا در ابتدا خود را معرفی کنید، و بفرمایید چه مقام گروهی کسب کردید؟
ماهان بابائی هستم. دانشجوی پزشکی عمومی در مقطع کارآموزی و دانشجوی ترم آخر MPH در دانشگاه علوم پزشکی تهران. در دوره 17 المپیاد دانشجویی در حیطه مدیریت نظام سلامت شرکت کردم و به همراه همگروهی هایم آقایان علی زراعتکار، علی اردانی زاده، سید نجف ابطحی و حسین حسنوند موفق به کسب مدال طلای گروهی شدیم و افتخار این را داشتم که سرگروه تیم باشم.
چه چیزی باعث شد نقش سرگروه تیم را بر عهده بگیرید؟
حقیقت امر در همان ابتدا با توجه به ویژگی های شخصی ،خودم حاضر به قبول مسئولیت شدم و باقی اعضای تیم هم به علت تجربه قبلی و شناختی که داشتند نظرشان بر این بود که من سرگروه تیم باشم. البته در ابتدا تیم ما چهار نفره بود و خوشبختانه نفر پنجم از دانشگاه شاهد به جمع ما اضافه شدند و بسیار هم به تیم ما در مسیر مدال کمک کردند.
از چه زمانی و چگونه برای تشکیل و هدایت تیم آماده شدید؟
از همان ابتدای کار، قبل از اعلام برنامه مرحله 1 گروهی با بیشتر بچه ها تلفنی صحبت کرده بودم و بخشی از مطالعه ی ما برای مرحله اول انفرادی هم به کمک یکدیگر بود. پس از مشخص شدن روند مرحله گروهی هم با توجه به اینکه همگی از یک ورودی بودیم و سه نفرمان هم در یک لاین کارآموزی حضور داشتیم، به صورت هماهنگ به سرپرست حیطه درخواست هم تیمی شدن خودمون را اعلام کردیم
مهمترین عامل موفقیت تیم شما چه بود؟
خوب عوامل زیادی دست به دست هم دادند. ما بسیار هماهنگ و همدل بودیم و تلاش زیادی هم کردیم، خود من مرحله انفرادی خودم رو تا حدی فدای کار گروهی کردم و برای باقی اعضا هم تیم و کار گروهی مهم تر از خودمان و مرحله انفرادی بود. حتی نشان به این نشان که بر خلاف باقی تیم های سایر حیطه ها و خود حیطه مدیریت که پس از اعلام اسامی و مدال به صورت مستقیم به روی سکو می رفتند، در تیم ما قبل از اینکه روی سکو برویم در پایین پله ها همدیگر رو در آغوش گرفتیم که از قضا با تشویق بخش بزرگی از سالن در مراسم اختتامیه همراه شد. از تلاش هم نباید گذشت، ما روز قبل از اولین روز مرحله دوم گروهی همگی به اتاق یکی از بچه ها در خوابگاه رفتیم و در پایان روز اول مرحله دوم که فردای آن ارائه داشتیم تا نیمه شب به صورت آنلاین در جلسه گروهی بحث میکردیم و روز آزمون هم یک ساعت قبل از شروع ارائه ها( از ساعت 7 صبح) در دانشگاه محل آزمون برای تمرین جمع شدیم و 3 ساعت تمرین کردیم. جدای از آخر کار، جلسات زیادی هم برای مرحله ی اول و هم مرحله ی دوم به صورت حضوری و آنلاین داشتیم و به هماهنگی زیادی با هم رسیده بودیم. صد البته که لطف خداوند هم نصیب ما شد. اوضاع خیلی خوب پیش رفت و بخت هم با ما یار بود، خدا مهره هارو خوب برای تیم ما چید و در نهایت ما 5 نفر مکمل هم شده بودیم، یکی کارهای گرافیکی را خوب انجام میداد یا برای مثال تجربه اقتصادی و حضور در المپیاد کارآفرینی یکی از اعضا و تجربه قبلی من در المپیاد خیلی در مرحله دوم کمک کننده بود. حتی در نقش هایی که هر کدام در روز ارائه ایفا میکردیم هم این تکمیل کننده و متنوع بودن تیم خیلی نظر داورها را به خودش جلب کرد.
بزرگترین چالش شما بهعنوان سرگروه چه بود و چگونه آن را مدیریت کردید؟
ارتباط با سرپرست حیطه و تلاش برای قانع کردن ایشان در اکثر موارد، به جز این مورد چالش گروهی نداشتیم، متاسفانه عمده ترین چالش گروه های دیگر چه در امسال و چه در سال های گذشته در حیطه مدیریت همین مسئله بوده است. جدای از این خوشبختانه گروه ما از 5 نفر با 5 دیدگاه کاملا متفاوت حتی از نظر سیاسی و اعتقادی تشکیل شده بود اما هماهنگی ما به قدری بالا بود که خود این تنوع در نهایت از عوامل موفقیتمان شد
اگر دوباره به ابتدای مسیر برگردید، چه تغییری در سبک رهبری یا مدیریت تیم ایجاد میکنید؟
واقعیت الان که به گذشته و نتیجه کار نگاه میکنم، برایم خرسند کننده است که در مجموع حیطه های المپیاد دانشجویی، ما تنها مدال طلای گروهی دانشگاه بودیم. پس نمیتوانم خیلی به کار گروهی یا مدیریت و رهبری ایراد بگیرم.
چگونه وظایف و منابع مطالعاتی را بین اعضای تیم تقسیم کردید؟
خوب منابع اصلی را همه برای مرحله انفرادی مطالعه کرده بودیم. برای کار گروهی، با توجه به تجربه اعضا و همچنین علاقه و شخصیتی که داشتند تقسیم نقش و تقسیم مطالعه منابع ثانویه را انجام دادیم. برای مثال قسمت تفکر سیستمیک کار بر حسب علاقه شخصی با خودم بود و به پیشنهاد یکی از اساتید خودم یک کتاب اضافی برای این موضوع خواندم. نگارش متن به دلیل تجربه پژوهشی یکی از همگروهی ها در همین حیطه با او بود و خوب تقریبا دستمان آمده بود که هر کدام در چه زمینه ای خوب هستیم.
به نظر شما تفاوت اصلی کار گروهی در المپیاد با کار فردی چیست؟
کار گروهی جذاب تر است و بیشتر حالت کاربردی دارد و به مهارت های زیادی نیاز دارد که هر کدام از اعضا باید بخشی از آن را داشته باشند یا کسب کنند، کار انفرادی بحث تئوری دارد و صد البته که تلاش و استمرار در هر دو مهم است.
چه راهکارهایی برای حفظ انگیزه و هماهنگی تیم در طول مسیر داشتید؟
خوب ما خیلی با هم صحبت میکردیم و هر کسی در زمان مناسب به باقی اعضا روحیه میداد. شب قبل از مرحله دوم که در خوابگاه جلسه گذاشته بودیم موقع خداحافظی و قبل از اینکه به سمت خانه بروم یک قضیه تاریخی را برای همگروهی ها تعریف کردم: وقتی ارنان کورتس در سال ۱۵۱۹ به همراه سربازان اسپانیایی به سواحل مکزیک رسید تا امپراتوری آزتک را فتح کند، او نگران بود که افرادش از سختیها بترسند و قصد بازگشت داشته باشند. او برای جلوگیری از عقبنشینی، دستور داد تا به جز یک کشتی که برای خبر دادن به اسپانیا اعزام شد، باقی کشتیها را آتش بزنند تا تنها راه موجود ادامه دادن و جنگیدن باشد. این قضیه به یک استعاره تاریخی تبدیل شد: «پلهای پشت سر را خراب کردن» و هیچ راه برگشتی باقی نگذاشتن. خوب امسال آخرین سالی بود که من میتوانستم و میخواستم که المپیاد شرکت کنم و بیشتر اعضای گروه هم همین بودند و المپیاد برای من از نظر زمانی و احساسی خیلی گران تمام شده بود و باقی بچه ها هم واقعا 8 ماه سخت را پشت سر گذاشته بودند و میخواستم به آنها یادآوری کنم که دیگر واقعا بازگشتی به این موضوع نیست . یا مثلا بعد از ارائه وقتی از یکی از اعضای گروه را رو در مورد اینکه شانس مدال داریم پرسیدم، برگشت و بهم گفت که راستش ما شانس مدال طلا داریم و نه صرفا مدال. این دو مثال عینی و واقعی از روحیه ای بود که ما بهم میدادیم.
در جریان کار تیمی، چه مهارتهای مدیریتی یا ارتباطی یاد گرفتید؟
یاد گرفتم که بهتر بشنوم و صبور تر باشم و به تفاوتم با باقی آدم ها احترام بگذارم و باعث شد عمیق تر به آدم ها نگاه کنم و قدرشناس لحظات مشترکی که با هم داریم باشم چون لحظات خوب تا ابد باقی نمی مانند.
آیا شرکت در المپیاد خللی در دروس تحصیلی و روزمره تان ایجاد نکرد؟
من دو سال پیش هم المپیاد آموزش پزشکی شرکت کرده بودم و خوب میدانستم که المپیاد خیلی زمان میگیرد، واقعیت این است که چه در المپیاد دانش آموزی و چه در المپیاد دانشجویی شما باید روح و ذهن و مطالعه خودتان را به المپیاد اختصاص بدید و من آزمون هارا شب امتحانی میخواندم . البته خوش شانس بودم که اوضاع خوب پیش رفت و من واقعا معدل خوبی در ترمی که گذشت داشتم هم در MPH و مخصوصا در خود دروس پزشکی . ولی واقعا دوره ی راحتی نبود، من خیلی از کارهای پژوهشی ام و حتی یکی از پروژه های پادکستی خیلی خوبی که با انجمن مدیکاز تحت قالب پادکست (ouroboros)داشتیم را به تعویق انداختم در این 3 ماه پایانی ، عملا به جز تدریس که علاقه و محل درآمدم هست باقی کارهای جانبی ام را کنار گذاشته بودم. اما در نهایت ارزشش را داشت.
به نظر شما موفقیت یک تیم بیشتر به توان علمی اعضا بستگی دارد یا به مدیریت و تعامل بین آنها؟
به هر دو بستگی دارد و هر دو لازم هستند.
آیا از نحوه ی برگزاری المپیاد راضی بودید؟ اگر پیشنهادی دارید بفرمایید.
به نظرم دانشگاه باید در برخی جهات در المپیاد تغییر رویه بدهد. برای مثال مشکلاتی که در این چند دوره در حیطه مدیریت به وجود آمده است در یک جلسه هم اندیشی باید مطرح شوند و برایشان چاره اندیشی شود. یا برای مثال در حیطه کارآفرینی تیم های دانشگاه امسال بسیار مظلوم بودند و در خود نمایشگاه آنجا هم مشخص بود که سایر تیم ها چه قدر برایشان هزینه شده است. و این حیطه نیاز به کمک های مالی برای پیشبرد اهداف دارند به علاوه نتایج سایر حیطه ها هم باید مورد بررسی قرار بگیرند و در وهله اول باید جلسات هم اندیشی با منتور ها و دانشجویان برگزار شود.
کسب رتبه تیمی چه تأثیری بر مسیر تحصیلی و حرفهای شما گذاشته است؟
خوب من به کار در سطوح بالاتر مدیریتی و در سطح وزارت خانه خیلی علاقه داشتم، نمیدانم در آینده چه پیش بیاید اما خوش بینم و من صرفا این هدف را ندارم که فقط و صرفا در مسیر شغلی طبابت کنم.
این موفقیت چه بازخوردی از سوی اساتید و همکلاسیها برای شما بهعنوان سرگروه داشت؟
خیلی به من لطف داشتند و بسیار تبریک گفتند. من موفقیتم را مدیون حمایت اساتید و دوستان فوق العاده ای هستم که شانس هم مسیری و همراهی با آنها را در زندگیم در این مدت داشتم. واقعیت خودم را از این نظر بسیار آدم خوش شانسی میدانم.
تجربه سرگروهی چه نقشی در آینده علمی یا شغلی شما خواهد داشت؟
باعث شد بدانم که میتوانم در کارهای مدیریتی و رهبری هم خوب عمل کنم، اصلا برای علاقه به این بحث و بحث های مربوط به اقتصاد سلامت در MPH نام نویسی کردم، مادرم که خودشان کارفرما هستند یک بار به من گفتند : " مادامی که خودت تجربه نکنی نمیتوانی مدیر یا حتی کارآفرین موفقی باشی" و به نظرم این تجربه واقعا تجربه ناب و جالبی بود. البته که تازه شروع یک مسیر و گام کوچکی برای رسیدن به آرزوهای بزرگ است و نمی شود خیلی آینده را پیش بینی کرد
اگر بخواهید یک درس مهم از تجربه شرکت در المپیاد به دیگران منتقل کنید، آن چیست؟
نگذارید که بقیه به شما بگویند که نمی شود و نمیتوانید. به خودتان و کسی که هستید اعتماد کنید و برای چیزی که میخواهید و دوستش دارید صرفا تلاش نکنید، برای آن چیز "زندگی" کنید. در واقعیت و زندگی هم همین موضوع است، اگر شما عاشق کسی یا هدفی باشید باید برایش زندگی کنید و بجنگید و این جنگیدن، خود، نشانه ای از عشق به آدم ها و زندگی است .
چه توصیهای برای کسانی دارید که قصد دارند در آینده نقش سرگروه تیم المپیاد را برعهده بگیرند؟
نا امید نشوید و صبور باشید، قرار نیست همه کارها را خودتان انجام بدهید و باید به دیگران و طرف مقابلتان اعتماد کنید.
زمانی که متوجه شدید تیم شما رتبه برتر کسب کرده، چه احساسی داشتید؟
با یکی از بچه ها داشتیم بالا و پایین میپردیم و خوب قبل از گرفتن مدال، تمامی اعضای گروه را پایین سکو در آغوش گرفتم، واقعیت آنقدر کار ما با کیفیت بود که بعد از ارائه خیلی حس خوبی داشتیم و داورها هم در وسط کار و هم در انتهای کار ایستاده ما را تشویق کرند، این حس را داشتیم که میتوانیم طلا بگیریم و مهم تر از همه حتی قبل از نتیجه هم از فرایند راضی بودیم. من به شخصه آن لحظه ای که هم دانشگاهی های حاضر در سالن تشویقمان میکردند رستگاری را تجربه کردم . حسی بود که نمیتوانم توصیفش کنم ولی تا آخرین روزی که زنده هستم میتوانم دو روز مرحله دوم و روز اهدای مدال را به خاطر بیاورم و لبخند بزنم
در طول مسیر، چه کسی یا چه چیزی بیشترین انگیزه را برای شما بهعنوان رهبر تیم ایجاد کرد؟
تک تک دوستانم و اعضای خانواده از نظر روحی حمایتم کردند اما مهم تر از همه خواسته ی پدرم و آرزویی بود که او برایم در بچگی داشت و من واقعا برای شادی و ارامش روح پدرم این کار را انجام دادم.
خارج از درس و المپیاد، چه فعالیتهایی به شما کمک کرد تا تعادل و آرامش خود را حفظ کنید؟
خوب با دوستانم وقت میگذراندم و همچنین من این شانس را داشتم که همزمان با المپیاد با یکی از ارزشمندترین آدم هایی که در تمام عمر شناخته ام آشنا شوم و او هم خیلی به من کمک کرد و بسیار روی من اثر گذاشت.
آیا تجربه رهبری تیم و المپیاد فقط یک موفقیت علمی بود یا در زندگی شخصی شما هم اثر گذاشت؟
قطعا موثر بود. هم آثار شیرین و هم آثار تلخ ولی الان که به گذشته نگاه میکنم خوشحالم که این مسیر را تجربه کردم. حتما ارزشش را داشت.
یک جمله یا شعار شخصی که در مدیریت تیم همیشه به آن تکیه میکردید چیست؟
دو تا عبارت را میگویم اولی اساس فلسفه خودم در زندگی است و دومی حرفی بود که در المپیاد به زبانمان افتاد. اولی "همینه که هست" یا به عبارت دیگه "It is what it is" . من به شخصه بهترین دستاورد های زندگیم را در تاریک ترین روزها به دست آوردم. حقیقت تلخ اینجاست که دنیا عادلانه نیست و خیلی وقت ها تمام شرایط بر علیه شماست. ولی برای بقیه مهم نیست که شرایط چه گونه است و همیشه کسی خواهد بود که به بهترین میرسد، همیشه کسی خواهد بود که یک باشد یا طلا بگیرد. اینکه شما خسته اید؛ عزیزی را از دست دادید و یا اتفاقات بدی برایتان افتاده نباید باعث شود که خودتان را در زندگی قربانی در نظر بگیرید، به نظرم ارزشمندترین آدم ها در شرایط سخت هم عنان زندگی خودشان رو در دست میگیرند و سرنوشت خودشان را تعیین میکنند. دومی هم عبارت "انشالله و قطعا". روزهای منتهی به مرحله دو یکی از بچه ها در جواب جمله "بریم برای طلا" ، گفت "انشالله"، و من هم در ادامه گفتم "قطعا"، به نظرم واقعا خدا باید برای آدم ها یک موضوعی را پیش بیاورد و بخت و اقبال هم باید همراهشان باشد تا به مراد قلبیشان برسند، ولی بخت و اقبال و به عبارتی دست خدا همراه کسی است که تلاش میکند و آن بخش "قطعا" برای گروه ما و من، نشانه ای از بخشی از سرنوشتمان بود که در دست خودمان بود و برایش سنگ تمام گذاشتیم. در نهایت باقی سرنوشت را که در دستم خودمان نیست باید رها کنیم ، به قول معروف تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
تجربه های بسیار ارزشمندی را در اختیارمان گذاشتید، امیدواریم تجربه شما الهامبخش دانشجویان دیگر باشد و از اینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزاریم.
ارسال نظر